English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8659 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to read people's hands U کف بینی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
hands-off U دست نزنید
hands-off U دست زدن موقوف
second hands U کار کردن
hands off U دست زدن موقوف
off one's hands <idiom> U از شر چیزی خلاص شدن
hands off U دست نزنید
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
of all hands U ازهرسو
all hands U همگی اماده همگی
hands down <idiom> U
hands on <adj.> U کارآمد
all hands U کلیه پرسنل
second hands U عاریه
second hands U مستعمل دست دوم
second hands U نیم دار
hands U قدرت توپگیری
hands U crew
hands down U بدون کوشش بسهولت
hands down U بدون احتیاط
of all hands U ازهمه طرف درهرحال
on all hands U ازهرسو
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
on all hands U ازهمه طرف
to come to hands U دست به یخه شدن
old hands U ادم با سابقه و مجرب
hands off <idiom> U
on all hands U بهرطرف
to clasp hands U دست بهم زدن
duty hands U نگهبانان
duty hands U گروه نگهبانان
to link hands U دست بهم دادن
It is in the hands of God . U دردست خدا ست
farm hands U کارگر مزرعه
To seize with both hands. U دودستی چسبیدن
To shake hands with someone. U با کسی دست دادن
clean hands U بی الایشی
by show of hands U با نشان دادن دست
If I lay my hands on him. U اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
change hands U دست بدست رفتن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to change hands U دست بدست رفتن
to clasp hands U دست یکی شدن
clean hands U پاکی
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
joint hands U شریک شدن
joint hands U تشریک مساعی کردن
open hands U سخاوت
lay hands on something U بر چیزی دست یافتن
lay hands on something U چیزی راتصرف کردن
lay hands on something U چیزی را یافتن
lay hands one someone U دست روی کسی بلند کردن
to lay hands on U دست زدن به
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
open hands U دست باز بودن
wash your hands U دستهای خود را بشویید
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
farm hands U پالیزگر
farm hands U کشتیار
deck hands U جاشو
imposition of hands U دست گذاری
to lay hands on U دست انداختن بر
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
it injured his hands U بدستهایش اسیب زد
join hands U توحید مساعی کردن
to shake hands U دست دادن
deck hands U ملوان ساده
To wash ones hands of somebody (something). U دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
To rub ones hands. U دستها را بهم مالیدن
hour hands U عقربه ساعت شمار
hands of Fatima U طرح دستان فاطمه [نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
(one's) hands are tied <idiom> U
chafe of hands U ساییدگی پوست دست ها
someone's hands are tied <idiom> U دستهای کسی بسته بودن [اصطلاح مجازی]
My hands are tied. <idiom> U دستهایم بسته اند.
My hands are tied. <idiom> U نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
lay hands on something <idiom> U یافتن چیزی
lay hands on someone <idiom> U صدمه زدن
play into someone's hands <idiom> U (به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
wash one's hands of <idiom> U ترک کردن
all hands parade U سان و رژه عمومی
all hands parade U همگی به رژه
to get [lay] [put] your hands on somebody <idiom> U کسی را گرفتن [دستش به کسی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
shake-hands grip U طرزقرارگیریدست
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
Those who agree,raise their hands. U موافقین دستهایشان رابلند کنند
standard poker hands U استانداردبرهایدستی
ammunition in hands of troops U مهمات موجود در دست یگانها
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
Wipe your hands on a towel. U دستهایت را با حوله پاک کن
I am busy . my hands are tied. U دستم بند است
these people U این اشخاص
these people U این مردمان
the people U جمهور
right of people U حق الناس
the people U مردم
most people U بیشتر مردم
he of all people U مخصوصا او [از همه]
other people U سایر مردم
other people U مردم دیگر
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
many people U بسیاری از مردم
people say U مردم می گویند
people U تن [جمعیت شهری]
people U اباد کردن پرجمعیت کردن
many people U خیلی اشخاص
people U ساکن شدن
people U قوم
people U ملت
people U جمعیت قوم
people U مردمان
people U مردم
Among the people . U درمیان مردم
many people U خیلی از مردم
people U خلق
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
streams of people U دسته دسته مردم
The people were crying out against it. U دیگر داد مردم در آمد ؟ بود
the chosen people U قوم برگزیده
the chosen people U بنی اسرائیل
How many people live here ? U چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
We old – fashioned people . U ما قدیمی ها
young people U جوانان
the people pressed in U مردم زور اورده داخل شدند
It benefits the people . U فایده اش به مردم می رسد
Such people are wicked . U اینگونه آدمها شر هستند
the common people U عوام
the dregs of the people U مردم پست
the common people U عوام الناس
the common people U عامه
shoals of people U دسته دسته مردم
scores of people U دسته دسته مردم
of all [things or people] <adv.> U مخصوصا [چیزی یا کسی]
boat people U پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
quite a number of people U عده زیادی از مردم
There are people injured. چند نفر مجروح شده اند.
The people have got wise to him. U مردم دستش را خوانده اند
flower people U مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
work people U کارگران طبقه کارگر
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
To muzzle the people. U دهان مردم را بستن
People are looking for new ideas. U مردم عقب فکرهای تازه هستند
Several persons ( people ). U چندین تن
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
People of the Book U پیروان کتاب مقدس [ دین]
people sniffer U رادار کشف افراد دشمن
people forces U نیروی پایداری
peculiar people U قوم برگزیده
peculiar people U قوم خاص
none but low people go there U هیچکس
none but low people go there U جز مردم پست بدانجا نمیرود
people of all ranks U مردم ازهر طبقه
people of quality U بزرگان
people of quality U مردمان متشخص
people sniffer U رادار مخصوص کشف افراد دشمن از روی بوی بدن انها
people sniffer U ادم یاب
people forces U نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
to read out U بلند خواندن
well read U اهل مطالعه و تحقیق
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
well-read U با اطلاع
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
well read U با اطلاع
read U اسکن کردن متن چاپ شده
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read out U بازخوانی
read U بازخواندن
read U استنباط کردن
read U تعبیر کردن
read U خواندن
read U قرائت کردن
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read only U تنها خواندنی
read only U فقط خواندنی
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
Recent search history Forum search
1in order to improve
1A hero can affect on the people.
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1ICR
1وقتی انسانها بر اساس دارایی اشان ارزیابی می شوند
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1someone who yell in public area to scare the other people
1some respect for people is not bad
1بیدار شید مردم دنیا
1The ripple suicide effect of trauma is powerfol in small, close knit Aborginal communities, possibly accounting for suicide culters.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com